اطلاعات اتباع افغان وابسته به طالبان در حمله تروریستی راسک را پنهان نکنید /مولوی محمد فتحی نقشبندی در این جنایت نقش دارد
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۱۹۶۳۱
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت؛
جنایت تروریستی راسک را نباید حادثهای معمولی تلقی کرد. این جنایت، ابعاد مهمی دارد که یکی از آنها چنگ و دندان نشان دادن یک گروهک تروریستی سابقهدار است. ابعاد دیگری هم وجود دارند که پشت صحنه این بازی گروهکی را شکل دادهاند. غفلت از این ابعاد پنهان که به نظر میرسد عمداً مورد غفلت قرار میگیرند از اهمیت زیادی برخوردارند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۱- همزمانی وقوع جنایت تروریستی علیه مقر فرماندهی انتظامی شهرستان راسک با جنایات رژیم صهیونیستی در غزه را باید یکی از مولفههای اصلی این جنایت دانست. سران رژیم صهیونیستی در دو ماه و نیم گذشته که مشغول نسلکشی در غزه بودند بارها جمهوری اسلامی ایران را تهدید کردند. اجرائی کردن این تهدید لازم نیست با عملیات مستقیم باشد، انجام این عملیات تروریستی میتواند یکی از مصادیق تهدید صهیونیستها علیه جمهوری اسلامی ایران باشد.
پیام تهدیدآمیز سرلشکر سلامی به عاملان جنایت تروریستی راسک/ بهزودی طعم تلخ انتقام را خواهید چشید
پشت پرده حمله تروریستی راسک چه کسانی بودند؟/ پاکستان باید پاسخگو باشد
۲- عناصر وابستهای همچون مولوی محمد فتحی نقشبندی که ارتباطات گستردهاش با گروههای برانداز کاملاً مشخص و حتی آشکار است، در راسک سابقه خرابکاری دارد و پرونده قطور او نشان میدهد وی در اقدامات جنایتکارانهای از قبیل آنچه در مقر فرماندهی انتظامی راسک رخ داده نقش دارد. او با تروریستهای طالبان هم روابط نزدیک دارد.
۳- حضور عناصر گروهک موسوم به جیشالعدل در اردوگاههای آموزشی متعلق به طالبان در افغانستان که افراد مطلع افغانستانی از آن خبر میدهند، تردیدی باقی نمیگذارد که این گروهک با فرمان حکومت خودخوانده طالبان عمل میکند. طالبان، به موجب معاهده ۱۴۰۰ قطر که با آمریکا امضا کرده موظف است اهداف آمریکا را در منطقه اجرائی کند. در شرایط کنونی که آمریکا حامی بزرگ رژیم صهیونیستی برای نسلکشی در غزه است و به انجام اقدامات ایذائی علیه جمهوری اسلامی ایران نیاز دارد، طبیعی است که انجام عملیات تروریستی با ابعاد گستردهای مانند آنچه در راسک انجام شده است از طریق طالبان به گروهکهای وابسته واگذار شود.
۴- پنهان کردن اطلاعات مربوط به دست داشتن اتباع افغانی وابسته به طالبان در جنایت تروریستی راسک، هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد. طالبان، یک گروه انحصارطلب، نژادپرست و تروریستی-تکفیری است که آشکارا درباره این ویژگیهای خود سخن میگوید. ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان در تاریخ ۱۸ آذرماه جاری در پاسخ به گلبدین حکمتیار که گفته بود طالبان باید حکومت همهشمول تشکیل دهد گفت «طالبان با هیچکس تعهدی برای ایجاد چنین حکومتی نداشته و ندارد» (روزنامه جمهوری اسلامی ۱۹/۹/۱۴۰۲).
ندا محمد ندیم، وزیر تحصیلات حکومت خودخوانده طالبان نیز در پاسخ به کسانی که گفتند مردم افغانستان پیرو مذاهب مختلف اسلامی هستند گفت: در افغانستان «مذاهب» وجود ندارد و تمام مردم پیرو مذهب حنفی هستند. وی علاوه بر این گفت: «دلیل موفقیت مردم افغانستان اینست که در این کشور فقط یک مذهب وجود دارد.» روشن است که این شخص میخواهد بگوید همه مجبورند حنفی باشند.
اینها قویترین نشانههای انحصار طلبی، نژادپرستی و استمرار خوی تروریستی تکفیری در وجود گروه طالبان است که بهیچوجه حاضر نیست به آراء مردم مراجعه کند، مذاهب موجود در افغانستان را به رسمیت بشناسد و از پاکسازی قومی و مذهبی خوددداری نماید. اصولاً معاهده آمریکا با طالبان و سپردن قدرت به این گروه در مردادماه ۱۴۰۰ به دلیل برخورداری این گروه از همین ویژگیها بود. این ویژگیها امروز که آمریکا به متشنج کردن منطقه و اقدامات ایذائی علیه جمهوری اسلامی ایران نیاز دارد، به کار میآید و جنایت تروریستی راسک در همین چارچوب قابل فهم است. طالبان برای تضمین بقاء خود باید به آمریکا وفادار باشد و عملیات نیابتی را به دلخواه آمریکا انجام دهد.
۵- در بیش از ۷۰ روز که از جنایات جنگی و ضدانسانی رژیم صهیونیستی در غزه میگذرد، طالبان نه خود واکنشی به این جنایات نشان داده و نه اجازه داده مردم افغانستان اقدام به تظاهرات و یا هر واکنش دیگری نمایند. علاوه بر این، حتی مهرههای طالبان در داخل ایران هم حداکثر عکسالعملی که نسبت به جنایات صهیونیستها در غزه نشان دادهاند اینست که گفتهاند اسرائیل و مردم فلسطین با هم صلح کنند و زندگی مسالمتآمیز داشته باشند! متاسفانه در کشور ما عدهای تلاش میکنند طالبان را که در هماغوشی تنگاتنگش با صهیونیستها تردیدی نیست، تطهیر کنند و بر نقش این گروه تروریستی در جنایت راسک سرپوش بگذارند و نام پاکستان را به زبان بیاورند.
۶- پاکستان و مردم استان سیستان و بلوچستان ما نهتنها هیچ نسبتی با جنایت راسک ندارند بلکه بشدت با این قبیل اقدامات مخالفند. مردم بلوچ ما خود بهترین عوامل برای ایستادگی در برابر جنایتکاران هستند.
۷- در کنار این واقعیتها باید به مظلومیت نیروهائی که در مقر فرماندهی انتظامی راسک خدمت میکردند نیز توجه جدی شود. ساختمان این مقر بهیچوجه با نیاز واقعی نیروی انتظامی مستقر در آن متناسب نیست. شهرستان راسک با بیش از ۹۵۰۰۰ نفر جمعیت و قرار داشتن در نزدیکی مرز و در معرض خطر تعرض تروریستها بودن به ساختمان مستحکم و امکانات پیشرفته نیاز دارد. مسئولان امنیتی ما اگر خواهان پیشگیری از وقوع چنین جنایاتی هستند باید علاوه بر مطرح ساختن بیپرده واقعیتهای پشت صحنه، نیروهائی که در صف اول مبارزه با دشمن هستند را به امکانات متناسب با نیازهایشان مجهز کنند.
۲۷۲۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1850246منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: حمله تروریستی ترور استان سیستان و بلوچستان طالبان روزنامه جمهوری اسلامی جمهوری اسلامی ایران جنایت تروریستی راسک رژیم صهیونیستی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۱۹۶۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تازه داماد ۲۰ سالهای که بعد از تیرخلاص جیشالظلم زنده ماند
حمله تروریستی گروهک جیش الظلم به دو خودروی پلیس در سیب و سوران سیستان و بلوچستان را که یادتان هست؛ همان حملهای که در روز سهشنبه ۲۱ فروردین رخ داد و فطر خونین را برای پلیس کشور رقم زد.
حمله به دو خودروی هایلوکس سفید و سمند انتظامی در جاده سیب و سوران که در ادامه با توقف خودروها و زخمی شدن مأموران، اعضای گروهک تروریستی با قساوت قلب، تیر خلاص به ماموران شلیک کردند که در این بین ۵ مامور پلیس شهید شده و یک نفر علیرغم شدت جراحات وارده زنده ماند؛ مجروحی که هم اکنون در بخش آیسییو بیمارستان بستری است و با انجام چند عمل جراحی هنوز راه طولانی و چندین عمل دیگر را در پیش دارد تا بتواند حداقل مثل یک انسان سالم حرف بزند، با دو چشم ببیند، غذا بخورد و حتی دستهایش را بلند کند.
تازه داماد ۲۰ سالهای که بهمن ماه ۱۴۰۲ نامزدی خود را جشن گرفته و قرار گذاشته بود تا عروسش را خرداد امسال به خانه ببرد امروز روی تخت آی سی یو بیمارستان بستری است؛ آن هم با جراحتهای سنگینی که در حمله تروریستی بر جان و تنش نشسته؛ از اصابت ۵ گلوله بر چانه و دهان و فک و دو دست تا شکستگی و خرد شدن دندان و فک و دست و مصدومیت شدید چشم چپ!
اگرچه روی تخت بستری است و نمیتواند بگوید آنچه را که رخ داده، اما قطره اشکی که از گوشه چشمانش هنگام بازگویی حادثه آن روز توسط دیگران جاری میشود نشان از عمق فاجعه و غم از دست دادن همرزمانش دارد.
گروهبان یکم «فرهاد آبتین» مامور انتظامی سیب و سوران که یک سال و ۵ ماه از خدمتش میگذرد همان مجروح حمله تروریستی گروهک جیش الظلم است؛ البته اعضای گروهک فکر کردند که با تیر خلاصی فرهاد هم مثل پنج مامور دیگر شهید شده، اما خدا نخواست و فرهاد با جراحتهای سنگین در حال درمان است.
«حسینعلی آبتین» پدر مجروح حمله تروریستی سیب و سوران که از زمان مجروحیت پسرش تا کنون در بیمارستان حضور دارد میگوید: وقتی ما از حادثه خبردار شدیم که فرهاد را به بیمارستان رسانده بودند؛ وقتی رسیدم پسر بزرگترم هم آنجا بود با لباس و سر و وضع خونی، او که در مرزبانی خدمت میکند اولین ماموری بوده که قبل از سایر ماموران و نیروهای اورژانس سر صحنه حاضر شده بود.. از آن روز به بعد این پسرم نه خواب دارد نه خوراک؛ دیدن آن صحنه جانگداز شهادت ماموران، روز و شب برایش نگذاشته است.
«بهزاد آبتین» برادر مجروح حمله تروریستی خودش از ماموران مرزبانی سراوان است؛ همان روز حادثه در محل کار بوده؛ میگوید: حدود ساعت ۳ بعد از ظهر بود که یکی از همکارانم که محل زندگیاش در سیب و سوران است به من زنگ زد و گفت که اینجا گروهک به دو ماشین پلیس حمله کرده، میگویند چند نفر شهید شدهاند انگار برادر تو هم جزو مجروحین است.
بهزاد آهی میکشد؛ با آنکه چندین روز از آن حادثه میگذرد در حین بازگویی حال و روزش به هم میریزد.
مکث میکند، چشمهایش را با دست میفشارد و نفسی چاق کرده و میگوید بلافاصله با ماشین یکی از همکاران به جاده زدیم ۲۰ کیلومتری سوران بود. وقتی رسیدم یک هایلوکس سفید بود و یک سمند انتظامی و کنارش ماموران پلیس که غرق خون روی زمین افتاده بودند.
باور نمیکنید همه جا پر از خون بود ماموران همه خونین روی زمین افتاده بودند... نمیدانستم چه باید بکنم... وسط یک معرکه تنها و بیکس با پیکرهای غرق به خون...
اشک بی محابا از چشمانم جاری بود، داد میزدم، فرهاد را صدا میکردم.
به سراغ ماموران رفتم اولی شهید شده بود، دومی و سومی هم.. وای. انگار قیامت شده بود.
نفسم بند آمده بود. به سمت آن یکی ماشین رفتم، سمند انتظامی... باور میکنید چشمهایم دیگر نمیدید، خیس اشک بود، انگار زمان متوقف شده بود دیگر ناله وار صدا میزدم فرهاد.
پاهایم دیگر رمقی برای راه رفتن نداشت، جانم را انگار قبضه کرده بودند، وسط معرکهای که دور تا دورش آدمهای محلی به عنوان تماشاچی ایستاده بودند من مانده بودم و چند جنازه خونین... که ناگاه یک دست بالا آمد.
چشم هایم درست نمیدید...، اما یکی از ماموران که در کنار در ماشین سمند پلیس افتاده بود کف دستش را کمی بالا آورد که دستش افتاد.
نفهمیدم چطور شد، با تمام نفس به سمتش رفتم. بالاخره یکی زنده مانده بود ... غرق در خون بود، سرش را که برگرداندم دیدم فرهاد است فرهاد؛ صورت، گردن، بدن همه پر از خون... وای چه باید میکردم!
فرهاد دیگر جانی در بدن نداشت، چشمها، گونه، دهان، گلو، همه زخمی و خونین. نگاهش کردم. آرام ناله میکرد، بغلش کردم. به سختی دستش را دور گردنم انداخت، خون فواره میزد.
خودم را جمع و جور کردم نباید خودم را میباختم. کولش کردم بلند شدم آمبولانس هم دیگر رسیده بود، فرهاد را توی آمبولانس گذاشتم؛ فرهاد که دیگر جانی در بدن نداشت از حال رفته بود.
برگشتم تا کمک کنم برای انتقال بقیه؛ اما ماموران رسیدند و پیکر شهدا را داخل آمبولانسها گذاشتند.
فرهاد را به بیمارستان رازی سراوان بردند و من هم با ماشین همکارم خودم را به بیمارستان رساندم.
فرهاد وقتی به بیمارستان رسیده بود دیگر بیهوش شده بود؛ یک شب در بیمارستان سراوان بودیم تا اینکه روز ۲۲ فروردین با امداد هوایی و اعزام پرسنل از تهران به سراوان و بررسی وضعیت فرهاد، بلافاصله به بیمارستان ولیعصر ناجا منتقل و در آی سیو بستری شد.
وضعیت بهزاد برای ادامه گفتگو مناسب نیست، شوک روز حادثه با دیدن فجایع آن روز و شهادت همرزمان و دوستان برادرش و مشاهده وضعیت جسمانی برادر، غم سنگینی بر دلش نشانده است.
دوباره به سراغ پدر بهزاد و فرهاد میرویم.
خودش را یک کارگر ساده معرفی میکند که در زابل زندگی میکنند.
میگوید که سه پسر و یک دختر دارد و برای لبیک به رهبر انقلاب، دو پسرش را وارد نظام کردهاست؛ یعنی همین بهزاد که مامور مرزبانی است و فرهاد هم که مجروح حمله تروریستی سیب و سوران شده است.
با نگرانی از وضعیت مرزها، میگوید: باور کنید فقط بحث بچه من نیست؛ در این حادثه ۵ جوان رعنا شهید شدهاند؛ این که نمیشود که بیایند، از مرز رد شوند و حمله تروریستی کنند و تیر خلاصی بزنند و دوباره بروند؛ باید فکری کرد.
بابای فرهاد به شهدای این حمله تروریستی اشاره میکند و میگوید: همه این مامورانی که شهید شدند عزیز خانواده بودند پدر و مادر داشتند؛ چند نفر همسر و یک نفر هم بچه داشت؛ درست است که جوان ۲۰ ساله من زنده مانده و باید از خدا شفایش را بخواهم، اما ممکن بود من در شرایط آنها باشم.
چشمهای پدرتر میشود گاهی به جوان رعنایش نگاه میکند که امروز ناتوان با بدن پر از زخم روی تخت بیمارستان افتاده، هراز گاهی به نامزد پسرش، دختری که با هزار امید و آرزو عروس خانهشان شده است.
میگوید این مملکت مال همه است. همه باید دست به دست هم دهیم، من دو فرزندم را سرباز این انقلاب کردم اگر سومی هم بخواهد اجازه میدهم، اما باید کاری کرد که ما مردم سیستان و بلوچستان هم در امنیت باشیم، باید این نامردها را بگیرند و به اشد مجازات برسانند؛ همان گونه که تیر خلاصی به جوانان ما زدند به آنها هم تیر خلاصی بزنند.
حرف پدر تمام نشده اشک مجالش نمیدهد؛ اما میگوید پسر ۲۰ ساله من چه گناهی داشت که اینطور تیربارانش کردند.
«وضعیت فرهاد آبتین اگرچه از لحظه اولی که به بیمارستان منتقل شده بهتر است، اما چندین عمل جراحی دیگر در پیش دارد»؛ این جمله را سرپرستار بخش میگوید و از تلاش تمام تیم پزشکی برای درمان جوان ۲۰ ساله زابلی میگوید.
موقع رفتن است، از فرهاد میخواهیم که قوی باشد و عملها را تحمل کرده تا هرچه زودتر بهبود یابد و مراسم عروسیاش را برگزار کند، قول هم میگیریم که ما هم مهمان جشن شادی شان باشیم، حرفی که از سوی سرپرستار و پرستاران آی سی یو هم تکرار میشود و فضا را برای لحظهای غرق در شادی میکند؛ چرا که با واکنش فرهاد که با سختی تمام دستش را به منزله احترام و قبول خواسته ما کنار پیشانیاش میبرد همراه میشود.
پشت در اتاق آیسییو چشمان اشکبار مادر تمنای سلامت فرزندش را دارد؛ میگوید خدا خودش فرزندم را نگه داشته و از او خواسته ام که خودش هم شفایش بدهد.
پدر چشمهای نمناکش را از نگاه نگران همسرش میدزدد، پریشانی برادر و دل نگرانی عروس خانواده، حکایت پرتکرار این روزهای این خانواده زابلی در پشت در آی سی یو بیمارستان ولیعصر ناجاست؛ تا روزی که مدافع ۲۰ ساله امنیت کشورمان با صحت و سلامت از بیمارستان ترخیص شود؛ به امید آن روز.
منبع: فارس
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی